زن به شوهرش میگه : تو هندوستان یک زن رو به قیمت یک گوسفند فروختند.. به نظر تو این بی انصافی نیست؟؟؟ شوهره میگه : نه اگه زن خوبی باشه می ارزه...
دغدغه های پسر جوان :
کار ندارم ، پول ندارم ، سربازی نرفتم ، ماشین و خونه ندارم ، و ...
دغدغه های دختر جوان :
لاک ناخونم پاک شده ، مهری سرویس طلا خریده ، دختر خاله ام ماشین داره ، مامان غذای خوب نمی پزه ، عروسکمو هنوز نخوابوندم!
سلام ، شنیدم پنج شنبه جشن نامزدیته ، خیلی خوشحال شدم . تبریک میگم.
ستاد پیشگیری از افسردگی دختران دم بخت
سربازی راهیست برای آدم کردن پسرها...
اما هیچ راهی برای آدم کردن دخترها وجود نداره!
هشدار به دخترهای دم بخت ، دخترهای چینی با مهریه ی کم در راهند... بجنبید.
پیامی برای دختران : ز گهواره تا گور دانش بجوی چون از شوهر خبری نیست!
پسری روزها پشت درمنزل دخترک را میپایید برای دختر سوال بود که اگر او مرا دوست دارد پس چرا پاپیش نمیگذارد و
با پدرم صحبت نمیکند. درست است که ماشین پسرک قدیمی بود ولی برای دخترک عشق و محبت مهمتر بود روز
ها و ماه ها به همین منوال گذشت دخترک بسیار کنجکاو شده بود روزی روزی دل خود را قرص کرد و رفت تا حرف ....
دل پسرک را گوش کند از او پرسید 6ماه است که تو کنار منزل ما می ایستی و مرا میپایی و من به تو علاقه پیدا
کردم وقتی ماشینت را میبینم ضربان قلبم تندتر میشود و ... هدف تو چیست؟پسر گفت:وای فای منزل شما .چونکه
پسورد نداره خخخخخخ
نصیحت خنگول به پسرش : هیچ وقت زن نگیر به پسرت هم بگو زن نگیره!
امروز رفتم کافی شاپ دیدم همه با دوست دختراشون اومدن ولی خودم تنها هستم
هیچی دیگه گوشیم رو برداشتم و کنار گوشم گرفتم و با صدای بلند گفتم
هی بدبخت بیا که خواهرت با یه پسره تو کافی شاپ نشسته !
هیچی دیگه... همه دخترا فرار کردند ...
ﺩﺧﺘﺮه ﺩﺍﺷﺖ ﺗﻮﯼ ﮐﺎﻓﻪ ﺗﺮﯾﺎ ﮐﺎﭘﻮﭼﯿﻨﻮ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ،
ﭘﺴﺮﯼ ﺍﻭﻣﺪ ﯾﻪ ﮐﺎﻏﺬ ﺗﺎﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰﺵ ﻭﺭﻓﺖ !
ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﮐﻠﻨﺠﺎﺭ ﺭﻓﺖ ﮐﻪ ﮐﺎﻏﺬﻭ ﺑﺮﺩﺍﺭﻩ ﯾﺎ ﻧﻪ ؛
ﺁﺧﺮ ﺍﻭﻥ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻻﯼ ﺩﻓﺘﺮﺵ .
ﺷﺐ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻗﺶ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺁﯾﺎ ﺍﯾﻦ ﭘﺴﺮ ﻣﯿﺘﻮﻧﻪ ﺁﻏﺎﺯ ﺭﺍﻩ
ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﺑﺎﺷﻪ ﯾﺎ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺪﺑﺨﺘﯽ؟ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺩﻝ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﺎ ﺯﺩ
ﮐﺎﻏﺬ
ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﺑﺎ ﮐﻤﺎﻝ ﺗﻌﺠﺐ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﮐﺎﻏﺬ ﺑﺎ ﺧﻂ ﺯﯾﺒﺎ ﻧﻮﺷﺘﻪ
ﺷﺪﻩ
ﮐﺎﭘﻮﭼﯿﻨﻮ ﺭﻭ ﺑﺎ ﻧﯽ ﻧﻤﯿﺨﻮﺭﻥ جیگر
حالا ازین حرفا که بگذریم ، دخترها و آرایششون به چند دسته تقسیم میشن :
۱) بی نیاز : خداوند عالم این دختران را به طور پیشفرض زیبا آفریده . لامصب هرچی بیشتر نیگاشون می کنی ، کمتر عیب و نقص درشون پیدا می کنی !! این ها دیگه اگه دست نزنن به خودشون سنگین ترن و اگه دست بزنن ، به نظر من در کار و هنر خدا دخالت کردن …
۲) کم نیاز : دختر هایی با چهر های معمولی که اگه مقداری به خودشون برسن ، خیلی خیلی تو اجتماع تحویل گرفته میشن ! اعتماد به نفسشون به طور عجیبی بالا میره و خلاصه خیلی خوبه و خوشبحالشون میشه !
۳) پر نیاز : کسایی هستن که … خب ، چطو بگم … چیزه ، اینطور میگم : عزیزانِ من ، مهم اینه که دل آدم پاک باشه ( از بقیه ی این قسمت صرف نظر شد )
۴) پر کارها! : از اسمشون معلومه … دیدین گریمور ها برا گریم یه بازیگر بعضی اوقات یکی – دو ساعت وقت میزارن ؟ حالا این قبیل از خانوم ها ، اینجوری رفتار می کنن . طوری که وقتی از جلو میز آرایش پا میشن ، لایه ای به ضخامت یک سانتیمتر روی پوست صورتشون رو پوشونده ! البته اسم دیگه ی این قشر ، افراطیون و اغراقیون نیز می باشد !
( گفته شده کسانی در جامعه بوده اند که از همین شیوه ی پُرکار به شدت به نفع خودشون استفاده نموده و به مدت چندین ماه سر دوست پسرشان را شیره مالونده و با او هم ازدواج نموده اند … در حالی که فردای روز عروسی ، شادوماد به لایه ی زیرین آرایش پی برده و مجاب به هزینه ی هنگفت عمل جراحی روی پوست صورت عروس خانوم گردیده ! )
و اما میرسیم به آرایش عروسا …
همیشه یه چیز برام سوآل بوده . چرا تا این اندازه افراط میشه سر آرایش عروس ؟؟؟
طفلک داماده قبل عروسی با یه نگاه عاشق دختره شده ، ولی کسی که از آرایشگاه میاد بیرون اصلاً یکی دیگس !!! ( که گاهی اوقات عواقب ظاهریش تا بعد از عروسی هم باقی میمونه )
گاهی اوقات عروس فامیلمونه هااا ، ولی شک می کنم که خودشه یا نه ! این جمله ایه که بعضی اوقات بکار میره :
” اینقد خوشگل بود و نمیدونستیم ؟!! “
راهنمایی که بودم به شدت جو گیر بودم، همسایگیمون یه خانومه بود که تازه از شوهرش طلاق گرفته بود، شوهره هم هر روز میومد و جلو در خونش سر و صدا راه مینداخت، خیلی دلم واسه خانومه میسوخت. یه روز که طرف اومده بود عربده کشی، تصمیم گرفتم که برم و جلوش در بیام. رفتم تو کوچه و گفتم آهای چیکارش داری؟ یارو یه نگاه بهم انداخت و یه پوزخندی زد و به کارش ادمه داد، منم سه پیچش شدم، وقتی دید من بیخیالش نمیشم گفت اصلا تو چیکارشی؟ منم جوگیر، گفتم لعنتی زنمه!!
یادش بخیر وقتی اول دبیرستان بودم سر کلاس قبل از اینکه بیاد داشتم خیلی جدی نقش معلم و در می اوردم ! غافل از اینکه معلم از لای در داره نگام میکنه!شانس آوردم که از این کارم خوشش اومد و ازم خواست که جلوی خودش نقشش و بازی کنم و خودش نشست جای منو منم با پوشیدن کت معلم و گرفتن کیفش دوباره واره کلاس شدم و شروع کردم به درس دادن....
واقعا یادش بخیر
صبح آبجی 6 سـاله م با داداشم دعواش شده بود با گریه اومد پیشم گـفت:داداشی یه آهنگ بـذار گوش کنیم دلمـون واشه :0 منم گفتم:آهنگ چی بذارم؟ناری ناری خوبه؟ گفت:نه نمیخواد،داریوش بذار!!! خدا خودش بهمون رحم کنه!
دبيرستان يه هم کلاسى داشتيم آى کيو در حد جلبک.سر امتحان شيمى يه سوال بود که بايد فرمول شيميايى مينوشتى.جوابش C2H6 بود.به همين هم کلاسيم رسوندم.حالا چندروز بعد دبيره اومده بهش ميگه 3286 چيه نوشتى متقلب.وقتى فهميديم چى شده از خنده کتابامونو گاز ميزديم !!!
بچه که بودم همه فامیل وقتی بهم میرسیدن میگفتن کامران کوچولو منو میشناسی ؟؟؟ منم نمیشناختمشون الکی میگفتم آره بعد میپرسیدن پس من کیم ؟؟؟ منم خجالت میکشیدم که نمیشناسمشون ^_^
یه بار بابام اومد بغلم کرد گف :کامران کوچولو هرکی ازت پرسید منو میشناسی بگو آره ،اگر پرسید پس من کیم بگو گوسپند بابامی
منم کوچولو بودم قبول کردم ، عید که شد هر کدوم از فامیل میپرسیدن پس من کیم میگفتم گوسپند بابامی ، بابام هار هار میخندید ، عاغا رئیس شرکت بابام اومد خونمون منم سریع پریدم بغلش که ازش عیدی بگیرم ، بهم گفت : کامران کوچولو منو میشناسی ؟؟؟
من : آره ه ه ه ه ه
بابام رنگش باخت آب دهنشو قورت داد گف کامران بابا پاشو برو مامانت کارت داشت
رئیس شرکت بابام : نه ولش کن ،کامران پس من کیم ؟
من : گوسپند بابامی ^__^خخخخ
فقط نمیدونم چرا بابام اینبار هار هار نخندید و فرداش اخراج شد؟؟؟ ^_^
امروز مادر بزرگم اومده خونمون آی حال میکنم که داره به مامانم دستور میده اصا یه وضی بالاخره یه امیدی پیدا کردم برا ادامه زندگی
آقا از یه خانومی آدرس پرسیدم میگه اینجارو مستقیم میری
بعد با دستش سمت چپ رو نشون میده میگه میپیچی راست!
میگم خانوم اونکه چپه!!!!
زل زده تو چشام میگه من خودم ده ساله معلمم!!
لیسانس دارم لیسانس!!!
یعنی چپو راستمو نمیشناسم؟؟؟؟
فلکه رو دور میزنی خیابون میوفته طرف راستت بگو چشم!!!!!!؟؟
خواستم بگم من پیادم با ماشین نیستم که فلکه رو دور بزنم بعد برم طرف چپ که طرف راستم بشه!
دیدم خیییلی عصبانی شده گفتم کار به گیسو گیس کشی میکشه جیزی نگفتم!!
کار خوبی کردم آیا ؟؟؟
بچه ها این مردم چشونه؟؟؟
بابام ماشینو برده بود مکانیکی و گفته بود : یه صدای ریزی میده،قربونت یه دوری بزن باهاش ببین چشه!
مکانیک هم یه دوری میزنه و میاد و میگه:؟داداش قربونت ، کدوم صداشو میگی ؟؟؟؟؟؟:))))))
داداشم چندوقته به مامانم گیر داده تا واسش بریم خاستگاری یه دختره.ولی مامانم یکی دیگه رو واسش نشون کرده بود.سر همین غذیه هم خیلی ناراحت بود.حالا خالم اومده مثلا مامانمو دلداری بده که از ناراحتی دربیاد
اومده میگه:خودتو ناراحت نکن.خودش انتخاب کرده دختره رو دوست داره دیگه.دختره بدی ام نیست.ماشالا نویدم(داداشم) بچه که نیست.یه پسر عالق و باغله میفهمه چه تصمیمی بگیره :|
ههههههههه.عالق و باغل دیگه؟؟؟؟؟؟ :|
دست خالم درد نکنه با این سوتیش به هدفش رسید کلا مامانم داداشمو که هیچ...هرچی غم تو دنیا داشت فراموش کرد
عالق و باغل :)
عاقل و بالغ :(
پشه رو هوا :|
اقا پارسال رفتم کافی نت تا درمورد چندتا موضوع برام مقاله دربیاره. موضوعها رو تو یه تیکه کاغذ
کوچک نوشته بودم وگذاشته بودم توجیب مانتوم بعدکه کاغذ رودادم به پسره یه نگاه معنی داری
بهم کرد ویه نگاهی هم به کاغذ وگفت موضوعاتون اینان؟!
منم کلمو صدوهشتاددرجه چرخوندمو بایه حالتی گفتم بععععله...
گفت یعنی واقعا شما درمورد سیب زمینی ولواشک وبستنی وپفک واینا مقاله میخواین؟؟
نگو لیست خریدمو دادم بهش...
اون لحظه شبیه این کارتونکای ژاپنی هست نشون میدن وقتی
شرمنده میشن چطوری میشن: دقیقا همونطوری شده بودم......
مامانم اینا خونه نبودن منم کلید نداشتم رو پله های دم خونمون نشستم دیدم اینترنتمون تا اینجا جواب میده هیچی دیگه کلی اینترنت گردی کردم تا مامانم اینا اومدن اصن دیگه از فردا با لپ تاپ و وسایل میرم رو پله ها میشینم
قدیما ظرف یکبار مصرف نبود دختر همسایه دوبار میومد یه بار نذری میاورد یه بار میومد واسه ظرفش ادم فرصت فکر کردن و تصمیم گیری داشت بعد میگن چرا امار ازدواج کم شده
وقتی بچه بودیم زنگ در خونه رو که می زدیم در نمی رفتیم. می ایستادیم تا صاحب خانه درو باز کنه، بعد قدم زنان از جلوش رد می شدیم! اون هم با خودش محاسبه می کرد :کسی که الان زنگ رو زده الان رسیده سر کوچه، پس اینا نیستن! از همون طفولیت علم فیزیکمون خوب بود!
من یه بار امتحان مدار داشتم هیچی بلد نبودم هیچی یه سوال هم حتی نصفه بلد نبودم بعد دیدم خعلی ضایست برگمو سفید بدم اومدم خاطرات خنده دار دوران سربازیمو نوشتم پشت و روی برگه استاد عوضی داده بود16 ارزش اون خاطرات خعلی بیشتر از16 بود
امروز مامانم یه دستمال آورده میگه تو دستت فشار بده!!
منم فشار دادم ولی چیزی حس نکردم، مامانم گفت محکمتر!
منم محکم فشار دادم و دیدم وسط دستمال شیشه شکسته بود و دستمو برید! :|
خدا لعنت کنه اونی که منو تو بیمارستان جابجا کرد! :|
رفتم کفش بگیرم زنه میگه تایلندیه خریدم اومدم بیرون دیدم روش نوشته made in china رفتم به اون یکی فروشنده به طعنه میگم محصول مشترک چین و تایلنده؟؟؟ برگشته خیلی جدی میگه این که امریکایه. یعنی دچار از خود بیگانگی فرهنگی شدم..... الان من اینو بپوشم یا نپوشم؟؟؟؟؟
ﯼ ﺑﺎﺭ ﻣﻌﻠﻢ ﺩﻭﻡ ﺩﺑﺴﺘﺎﻥ ﻣﻨﻮ ﺍﺯ ﮐﻼﺱ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ
ﺑﯿﺮﻭﻥ !!!
ﻧﺎﻇﻢ ﺍﻭﻣﺪ ﻫﺮﭼﯽ ﻧﮕﺎﻡ ﮐﺮﺩ ﺩﯾﺪ ﻣﺎﻝ ﮐﺘﮏ
ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻧﯿﺴﺘﻢ،ﺩﺳﺖ ﮐﺮﺩ ﺟﯿﺒﺶ ﭘﻮﻝ ﺩﺍﺩ ﮔﻔﺖ
ﺑﺮﻭ ﻧﻮﻥ ﺑﮕﯿﺮ ﺑﯿﺎﺭ ﺩﻓﺘﺮ !!! ^_^ :))
عباس کوچولو :))
ﭼﻨﺪ ﻭﻗﺖ ﭘﯿﺶ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺍﻣﺎﻣﺰﺍﺩﻩ ﺑﻌﺪ ﺗﻮ ﻣﺴﯿﺮﯼ که ﺑﺎﯾﺪﭘﯿﺎﺩﻩ ﻣﯿﺮﻓﺘﯿﻢ،
ﺑﺎ ﯾﻪ ﺁﻗﺎﯼ ﭘﯿﺮﯼ همراه شدم ، داشتیم ﺗﻮ ﻣﺴﯿﺮ ﺣﺮﻑﻣﯿﺰﺩﻡ ....
ﺁﻗﺎﻫﻪ گفت : ﭘﺴﺮﻡ ﻗﺒﻼً ﺍﯾﻦ ﻣﺴﯿﺮﻭ ﺑﺎ ﺍﻟﺎﻍ ﻭ ﻗﺎﻃﺮ ﻣﯿﺮﻓﺘﯿﻢ، ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺑﺎ شما میریم :|
یعنی شانس مارو میبینید :|
جونم براتون بگه که
سوم دبستان بودم :))
یه روز صبح که میخواستم برم مردسته تو خونه از بابام 25 تومن پول جیبی گرفتم
تا کفشامو پوشیدم که برم جلو در بیرون مامان ازم پرسید از بابات که پول نگرفتی؟
گفتم: نه نع ن
25 تومن هم مامان بهم داد
منو بگو که خر کیف شده بودم
50 تومن پول جیبی
همه چی آرومه من چقدر خوشحالم و...
آره اونروز رفتم مدرسه و عجیب خوش گذشت با 50تومن
ظهر که اومدم مامانم با یه نگاه رستم گونه بهم گفت: .......حالا منو میپیچونی!! دارم برات
صبح فردا که میخواستم برم خبری از 25 تومن نشد
نا امید رفتم مردسه....
تو زنگ تفریح رفتم سمت دکه که خوراکی میفروختن
دستای زیادی دراز شده بود از پنجری
هرکی یه چیزی میخواست
منم دستمو قاطی اونا دراز کردم!!!!!!!
فروشنده نوبت من که شد گفت چی میخواستی؟
گفتم کلوچه دیگه!!!
یکی داد و گفت بیا اینم باقی پولت!!!!!
.
بازم داشتم میخوندم همه چیز عالیه
من چقد خوشبختم....
.
.
.
حالا اونارو بیخیال
حساب کن ببین من چند سال دارم؟؟؟
چند سال پیش اولین خونواده ای که تو فامیل کامپیوتر خرید خالم بود.به دختر خاله و پسرخاله گفتم بیاین اینترنت وصل شیم.عاقا با دایال اپ وصل شدیم نمیدونستیم چجوری disconnect شیم :))
هیچی دیگه جاتون خالی کلا کامپیوترو خاموش کردیم ^_^
دوستم اومده بهم میگه فیلم میخوام . داری ؟
-اره. کجا بریزم برات ؟
- نمیدونم
- usb داری ؟
- ندارم .
- بریزم رو dvd ؟
- نه . کامپیوترم خرابه . اصلا نه usb میخونه نه dvd و cd .
- خب .. پس بیخیال فیلم شو ..
- اه . هیچ کار نمیتونی بکنی دیگه ؟
- چرا . بیا خونمون. من سر انگشتت و میتراشم وصلت میکنم به لپ تاپ فیلم میریزم روت که شب خوابشونو ببینی .
والا به خدا .. :|
عاقا ما رفته بودیم مشهد .. دوس دخترم زنگید گفت که فردا اوناهم میرسن .. ما رفتیم بیرون یه چرخی بزنیم .. یه همشهری ای .. عاشنایی چیزی پیدا کنیم .. تنهایی منفجر نشیم ... یعنی سگ هم پر نمیزدا ..
حالا فرداش که دوس دخترم رسیده . رفتیم بیرون .. خداسرشاهده .. تمام فک و فامیل ..دوست و عاشنا رو اونجا دیدم .. یعنی تنها کسی که ندیدم ..عاقاجونم بود که 5 سال پیش فوت کرده بود ...
کیلیپس سارا تو تانکر اسیدی که کامران آورده اگه دروغ بگم ^_^
تو کلاس بودیم دختره میخواست کنفرانس بده
قسممون میداد که توروخدا وقتی رفتم پای تخته ازم سوال نپرسید که توپوق بزنم و ضایع شم !! ^_^
ما پسرا هم(نه که خیلی دلسوز تشریف داریم)گفتیم باشه!گناه داره!
بعد ی هفته دیدمش بهش میگم:
خانوم روستایی کنفرانست خوب بود ؟؟
با چه اعتماد به نفسی برگشته میگه:بلههههه!! مگه تو هم سر کلاس بودی؟؟؟!!! o_O
.
وای خدا!! دوست داشتم تو این صحنه تو تانکر اید کِرال پشت برم
این دختر با این سطح از تفکر رفته کنفرانس داده؟؟؟
ناموسا هر چی همکلاسی نخبه ست گیر ما افتاده ^_^
وای خدای من,
این ایرانسل عجب بوده همین که ازش بد گفتم دیشب برام پیام داده: تبریک! 4629 ثانیه مکالمه ایرانسلی یک روزه اونم از 1 تا 7 بامداد به شما تعلق گرفت. بابا شرمندم کرده به خدا حالا من با این هدیه به کدوم کشور زنگ بزنم ؟؟؟ نه شما بگین اخه من نصف شبی کی رو از خواب ناز بیدار کنم که خمیازه کشون باهام صحبت کنه ؟؟؟؟
دیروز رفته بودیم پارک جزیره تو اهواز (محوطه کیانپارس-ساحلی) نشسته بودیم غذا بخوریم بعد داشتم با دوستم صحبت میکردم یهو بهش گفتم اصن بیخیال یهو کسایی که نزدیک من نشسته بودن یه گودزیلا داشتن 5 ساله بعد از اینکه من گفتم اصن بیخیال اون در اومد گفت دیگه گذشت از درد و دل .منو تو هر دومون شدیم دیگه هر دو ول .....و اینگونه بود که من به جمع افقیان پیوستم(باید خدمتتون عارض شوم سال 81 به دنیا اومدم ولی گودزیلا ن.ی.س.ت.م)
امشب رفته بودم مسجد ...
آقا محسن که قبلا تو کار قمار و مشروب و دزدی بود امشب صف اول بود...
پسر همسایمون شایان ، همیشه حرف پشتشه که موهاش فشنه و لباس های تنگ و مارک میپوشه و ... هم اومده بود ...
وقتی نماز تموم شد و داشتم از در مسجد میزدیم بیرون پریسا دختر همسایمون رو که میگن چادر نمیزنه و همیشه آرایش میکنه رو هم دیدم که از در مسجد زد بیرون ...
خیلی های دیگه که حرف پشتشونه رو هم دیدم ...
هعیییی وای بر کسایی که رو گذشته و قیافه آدما نظر میدن و با آبروی مردم بازی میکنن ...
صبح جسيكا گير داده بريم بهم رانندگي ياد بده. ميگم ععزيزم تاج سرم شوما خودتو اذيت نكن هرجا خواستي بگو خودم ميبرمت. ديگه زياد اصرار كرد منم رضا قبول كردم. آردي رو برداشتيم و زديم به دل جاده. بعد يه ساعت كامل ياد گرفت ماشالا خيلي باهوشه خـيــلـي. حالا ادامه مكالماتمون
جسي: رضا (داخل پرانتز بگم يه رضا ميگه صدتا رضا از دهنش ميريزه)
من: ععزيزم
جسي: تو حاضري واسه عشقمون چكار كني
من: خب معلومه هر كاري
جسي: حتي تا پاي جونت؟
من: معلومه ديوونه
سرعتمون بالا بود خيـــــلـــــــي، يهو فرمونو تا آخر پيچوند يه سوكوهارا جمع با دوتا چرخش اضافه رو هوا زديم انصافا حركت خيلي قشنگ بود خيـــلـــي طلا مال ما بود تو مشتمون بود اما متاسفانه موقع فرود به جاي چرخا با سقف فرود اومديمو داورا چند نمره خطا ازمون كم كردن -_-
كيصافط كليپِ اون دوتا دخترو ديده اومده مثه اونا خوشمزه بازي در بياره دوربينم كار گذاشته بوده
چه خبرتههه (پرستارآهم اعصاب ندارن آنژيوكتش از زير آرنجم زد بيرون) خودمو خودش كه خردو خاك شير شديم، غصم واسه آرديِ مگه آردي گير مياد -_- نابود شد از اون بدتر دوربينم له شده كليپم نداريم
امروزیه پسره رو دیدم ابروشیطونی!پنکیک زده بودلامصب صورت نبودکه آینه ازهمه مهم تیریپ صورتی زده بود حتی رژشم صورتی بود منم همینجوری باتعجب نگاش میکردم یه دفعه گف چیه خانمممممممممم نگاه میکنی من قصد ازدواج ندارم......................................یعنی نابود شدم@__&
تعداد صفحات : 8