امشب رفته بودم مسجد ...
آقا محسن که قبلا تو کار قمار و مشروب و دزدی بود امشب صف اول بود...
پسر همسایمون شایان ، همیشه حرف پشتشه که موهاش فشنه و لباس های تنگ و مارک میپوشه و ... هم اومده بود ...
وقتی نماز تموم شد و داشتم از در مسجد میزدیم بیرون پریسا دختر همسایمون رو که میگن چادر نمیزنه و همیشه آرایش میکنه رو هم دیدم که از در مسجد زد بیرون ...
خیلی های دیگه که حرف پشتشونه رو هم دیدم ...
هعیییی وای بر کسایی که رو گذشته و قیافه آدما نظر میدن و با آبروی مردم بازی میکنن ...
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
تبلیغات
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آمار سایت
کدهای اختصاصی