یه شب برق رفت.
به شوهرم گفتم:چراغ قوهی گوشیتو روشن کن ببینم چی می کنم.روشن کرد ولی دور از من گفتم چی می کنی؟بیا جلوتردیگه
گفت:اخه گوشیم داره شارژ میشه!!!اصن یه وضی
اعتراف می کنم بعضی وقتا داداشم نوشابه میریزه تو چایی میخوره.یه همچین داداشی دارم من.اصن یه وضی
دزد اومده خونمون پسته هامونو برداشته و سوار پرایدمون شده رفته الان بابام تو بیمارستانه اصن یه وضی
یه دختر خاله دارم بزور 4سالشه13سال تفاوت سنی داریم ساعت5صبح اومده میگه یا پا میشی یا تو چشات جیش میکنم عاقا مارو میگی اصن یه وضی!!!!!
دو هفته مونده به عید استاده میگه بچه ها اگه همه موافقید این جلسه اخرمون باشه.دختره برگشته میگه نه من پولشو دادم باید تا اخرش بیام اون لحظه می خواستم خفش کنم بعد تو افق محوشم که نشد اصن یه وضی
مذاکرات 5+1 به نتیجه رسید ولی هنوز مدیران جملک این پیامکهای منو بررسی نکردن.اصن یه وضی
یه شب برق رفت به شوهرم گفتم:چراغ قوه ی گوشیتو روشن کن ببینم چی میکنم.روشن کرد ولی دور از من گفتم چی می کنی؟بیا جلوتر دیگه گفت:اخه گوشیم داره شارژ میشه!!اصن یه وضی
از اولی که دنیا بوجود اومد تا اول انقلاب جمعیت35میلیون بود اما در عرض30سال شده75میلیون!!!!اصن یه وضی
دو هفته مونده به عید استاده میگه بچه ها اگه موافقید این جلسه اخرمون باشه.
دختره برگشته میگه نه من پولشو دادم باید تا اخرش بیام اون لحظه می خواستم خفش کنم بعد تو افق محوشم که نشد اصن یه وضی
دزده اومده خونمون پسته هامونو برداشته و سوار پرایدمون شده رفته الان بابام تو بیمارستانه اصن یه وضی
یه گودزیلا داریم توی خونمون که تازه13ماهشه اسمش علیه که هر وقت من خوابم میره یه تابه ور میداره میاره میزنه تو سرم بعد میشینه می خنده اصلا اینجا یه وضی نمیگه که این بابامه شما دعا کنین که خدا یه صبر زیاد با یه جمجمه اهنی بهم بده
از اولی که دنیا بوجود اومد تا اول انقلاب جمعیت35میلیون بود اما در عرض30سال شد75میلیون!!!اصن یه وضی
یه دختر خاله دارم بزور4سالشه13سال تفاوت سنی داریم5صبح اومده میگه یا پا میشی یا تو چشات جیش میکنم عاقا مارو میگی اصن یه وضی!!!!
بین راه رفتم دستشویی داخلش نوشته اینجا اخر خطه چه بخوای چه نخوای باید بکشی پایین اصن یه وضی بود
عاقا یه بابایی دارم من شبی50تا بشین پاشو میگه بزن تازه اگر هم نزنی گوشی مصادره بعد از این که میزنه پاهام تا10 روز میگیره یه همچین بابایی دارم من اصن یه وضی
پسره ترم دوم دانشگاهه نه کار درستی داره نه تیپ وقیافه ای بعد اعتماد به نفس تمام از استادش خواستگاری میکنه و جواب مثبتم میخواد اصن یه وضی
مامانم تا هر لباسیو میبینه فلفور میندازه لباس شویی تازه لباس شسته رو ببینه اونم میندازه توش اصن یه وضی
منتظر تاکسی بودم یه تاکسی اومده راننده تاکسی می پرسه کجا میری بهش گفتم می خوام تو افق محو بشم میگه پول خرد داری!!!اصن یه وضی
تعداد صفحات : 19