راهنمایی که بودم به شدت جو گیر بودم، همسایگیمون یه خانومه بود که تازه از شوهرش طلاق گرفته بود، شوهره هم هر روز میومد و جلو در خونش سر و صدا راه مینداخت، خیلی دلم واسه خانومه میسوخت. یه روز که طرف اومده بود عربده کشی، تصمیم گرفتم که برم و جلوش در بیام. رفتم تو کوچه و گفتم آهای چیکارش داری؟ یارو یه نگاه بهم انداخت و یه پوزخندی زد و به کارش ادمه داد، منم سه پیچش شدم، وقتی دید من بیخیالش نمیشم گفت اصلا تو چیکارشی؟ منم جوگیر، گفتم لعنتی زنمه!!
یادش بخیر وقتی اول دبیرستان بودم سر کلاس قبل از اینکه بیاد داشتم خیلی جدی نقش معلم و در می اوردم ! غافل از اینکه معلم از لای در داره نگام میکنه!شانس آوردم که از این کارم خوشش اومد و ازم خواست که جلوی خودش نقشش و بازی کنم و خودش نشست جای منو منم با پوشیدن کت معلم و گرفتن کیفش دوباره واره کلاس شدم و شروع کردم به درس دادن....
واقعا یادش بخیر
صبح آبجی 6 سـاله م با داداشم دعواش شده بود با گریه اومد پیشم گـفت:داداشی یه آهنگ بـذار گوش کنیم دلمـون واشه :0 منم گفتم:آهنگ چی بذارم؟ناری ناری خوبه؟ گفت:نه نمیخواد،داریوش بذار!!! خدا خودش بهمون رحم کنه!
دبيرستان يه هم کلاسى داشتيم آى کيو در حد جلبک.سر امتحان شيمى يه سوال بود که بايد فرمول شيميايى مينوشتى.جوابش C2H6 بود.به همين هم کلاسيم رسوندم.حالا چندروز بعد دبيره اومده بهش ميگه 3286 چيه نوشتى متقلب.وقتى فهميديم چى شده از خنده کتابامونو گاز ميزديم !!!
بچه که بودم همه فامیل وقتی بهم میرسیدن میگفتن کامران کوچولو منو میشناسی ؟؟؟ منم نمیشناختمشون الکی میگفتم آره بعد میپرسیدن پس من کیم ؟؟؟ منم خجالت میکشیدم که نمیشناسمشون ^_^
یه بار بابام اومد بغلم کرد گف :کامران کوچولو هرکی ازت پرسید منو میشناسی بگو آره ،اگر پرسید پس من کیم بگو گوسپند بابامی
منم کوچولو بودم قبول کردم ، عید که شد هر کدوم از فامیل میپرسیدن پس من کیم میگفتم گوسپند بابامی ، بابام هار هار میخندید ، عاغا رئیس شرکت بابام اومد خونمون منم سریع پریدم بغلش که ازش عیدی بگیرم ، بهم گفت : کامران کوچولو منو میشناسی ؟؟؟
من : آره ه ه ه ه ه
بابام رنگش باخت آب دهنشو قورت داد گف کامران بابا پاشو برو مامانت کارت داشت
رئیس شرکت بابام : نه ولش کن ،کامران پس من کیم ؟
من : گوسپند بابامی ^__^خخخخ
فقط نمیدونم چرا بابام اینبار هار هار نخندید و فرداش اخراج شد؟؟؟ ^_^
امروز مادر بزرگم اومده خونمون آی حال میکنم که داره به مامانم دستور میده اصا یه وضی بالاخره یه امیدی پیدا کردم برا ادامه زندگی
آقا از یه خانومی آدرس پرسیدم میگه اینجارو مستقیم میری
بعد با دستش سمت چپ رو نشون میده میگه میپیچی راست!
میگم خانوم اونکه چپه!!!!
زل زده تو چشام میگه من خودم ده ساله معلمم!!
لیسانس دارم لیسانس!!!
یعنی چپو راستمو نمیشناسم؟؟؟؟
فلکه رو دور میزنی خیابون میوفته طرف راستت بگو چشم!!!!!!؟؟
خواستم بگم من پیادم با ماشین نیستم که فلکه رو دور بزنم بعد برم طرف چپ که طرف راستم بشه!
دیدم خیییلی عصبانی شده گفتم کار به گیسو گیس کشی میکشه جیزی نگفتم!!
کار خوبی کردم آیا ؟؟؟
بچه ها این مردم چشونه؟؟؟
بابام ماشینو برده بود مکانیکی و گفته بود : یه صدای ریزی میده،قربونت یه دوری بزن باهاش ببین چشه!
مکانیک هم یه دوری میزنه و میاد و میگه:؟داداش قربونت ، کدوم صداشو میگی ؟؟؟؟؟؟:))))))
داداشم چندوقته به مامانم گیر داده تا واسش بریم خاستگاری یه دختره.ولی مامانم یکی دیگه رو واسش نشون کرده بود.سر همین غذیه هم خیلی ناراحت بود.حالا خالم اومده مثلا مامانمو دلداری بده که از ناراحتی دربیاد
اومده میگه:خودتو ناراحت نکن.خودش انتخاب کرده دختره رو دوست داره دیگه.دختره بدی ام نیست.ماشالا نویدم(داداشم) بچه که نیست.یه پسر عالق و باغله میفهمه چه تصمیمی بگیره :|
ههههههههه.عالق و باغل دیگه؟؟؟؟؟؟ :|
دست خالم درد نکنه با این سوتیش به هدفش رسید کلا مامانم داداشمو که هیچ...هرچی غم تو دنیا داشت فراموش کرد
عالق و باغل :)
عاقل و بالغ :(
پشه رو هوا :|
اقا پارسال رفتم کافی نت تا درمورد چندتا موضوع برام مقاله دربیاره. موضوعها رو تو یه تیکه کاغذ
کوچک نوشته بودم وگذاشته بودم توجیب مانتوم بعدکه کاغذ رودادم به پسره یه نگاه معنی داری
بهم کرد ویه نگاهی هم به کاغذ وگفت موضوعاتون اینان؟!
منم کلمو صدوهشتاددرجه چرخوندمو بایه حالتی گفتم بععععله...
گفت یعنی واقعا شما درمورد سیب زمینی ولواشک وبستنی وپفک واینا مقاله میخواین؟؟
نگو لیست خریدمو دادم بهش...
اون لحظه شبیه این کارتونکای ژاپنی هست نشون میدن وقتی
شرمنده میشن چطوری میشن: دقیقا همونطوری شده بودم......
مامانم اینا خونه نبودن منم کلید نداشتم رو پله های دم خونمون نشستم دیدم اینترنتمون تا اینجا جواب میده هیچی دیگه کلی اینترنت گردی کردم تا مامانم اینا اومدن اصن دیگه از فردا با لپ تاپ و وسایل میرم رو پله ها میشینم
قدیما ظرف یکبار مصرف نبود دختر همسایه دوبار میومد یه بار نذری میاورد یه بار میومد واسه ظرفش ادم فرصت فکر کردن و تصمیم گیری داشت بعد میگن چرا امار ازدواج کم شده
وقتی بچه بودیم زنگ در خونه رو که می زدیم در نمی رفتیم. می ایستادیم تا صاحب خانه درو باز کنه، بعد قدم زنان از جلوش رد می شدیم! اون هم با خودش محاسبه می کرد :کسی که الان زنگ رو زده الان رسیده سر کوچه، پس اینا نیستن! از همون طفولیت علم فیزیکمون خوب بود!
من یه بار امتحان مدار داشتم هیچی بلد نبودم هیچی یه سوال هم حتی نصفه بلد نبودم بعد دیدم خعلی ضایست برگمو سفید بدم اومدم خاطرات خنده دار دوران سربازیمو نوشتم پشت و روی برگه استاد عوضی داده بود16 ارزش اون خاطرات خعلی بیشتر از16 بود
امروز مامانم یه دستمال آورده میگه تو دستت فشار بده!!
منم فشار دادم ولی چیزی حس نکردم، مامانم گفت محکمتر!
منم محکم فشار دادم و دیدم وسط دستمال شیشه شکسته بود و دستمو برید! :|
خدا لعنت کنه اونی که منو تو بیمارستان جابجا کرد! :|
رفتم کفش بگیرم زنه میگه تایلندیه خریدم اومدم بیرون دیدم روش نوشته made in china رفتم به اون یکی فروشنده به طعنه میگم محصول مشترک چین و تایلنده؟؟؟ برگشته خیلی جدی میگه این که امریکایه. یعنی دچار از خود بیگانگی فرهنگی شدم..... الان من اینو بپوشم یا نپوشم؟؟؟؟؟
ﭼﻨﺪ ﻭﻗﺖ ﭘﯿﺶ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺍﻣﺎﻣﺰﺍﺩﻩ ﺑﻌﺪ ﺗﻮ ﻣﺴﯿﺮﯼ که ﺑﺎﯾﺪﭘﯿﺎﺩﻩ ﻣﯿﺮﻓﺘﯿﻢ،
ﺑﺎ ﯾﻪ ﺁﻗﺎﯼ ﭘﯿﺮﯼ همراه شدم ، داشتیم ﺗﻮ ﻣﺴﯿﺮ ﺣﺮﻑﻣﯿﺰﺩﻡ ....
ﺁﻗﺎﻫﻪ گفت : ﭘﺴﺮﻡ ﻗﺒﻼً ﺍﯾﻦ ﻣﺴﯿﺮﻭ ﺑﺎ ﺍﻟﺎﻍ ﻭ ﻗﺎﻃﺮ ﻣﯿﺮﻓﺘﯿﻢ، ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺑﺎ شما میریم :|
یعنی شانس مارو میبینید :|
جونم براتون بگه که
سوم دبستان بودم :))
یه روز صبح که میخواستم برم مردسته تو خونه از بابام 25 تومن پول جیبی گرفتم
تا کفشامو پوشیدم که برم جلو در بیرون مامان ازم پرسید از بابات که پول نگرفتی؟
گفتم: نه نع ن
25 تومن هم مامان بهم داد
منو بگو که خر کیف شده بودم
50 تومن پول جیبی
همه چی آرومه من چقدر خوشحالم و...
آره اونروز رفتم مدرسه و عجیب خوش گذشت با 50تومن
ظهر که اومدم مامانم با یه نگاه رستم گونه بهم گفت: .......حالا منو میپیچونی!! دارم برات
صبح فردا که میخواستم برم خبری از 25 تومن نشد
نا امید رفتم مردسه....
تو زنگ تفریح رفتم سمت دکه که خوراکی میفروختن
دستای زیادی دراز شده بود از پنجری
هرکی یه چیزی میخواست
منم دستمو قاطی اونا دراز کردم!!!!!!!
فروشنده نوبت من که شد گفت چی میخواستی؟
گفتم کلوچه دیگه!!!
یکی داد و گفت بیا اینم باقی پولت!!!!!
.
بازم داشتم میخوندم همه چیز عالیه
من چقد خوشبختم....
.
.
.
حالا اونارو بیخیال
حساب کن ببین من چند سال دارم؟؟؟
چند سال پیش اولین خونواده ای که تو فامیل کامپیوتر خرید خالم بود.به دختر خاله و پسرخاله گفتم بیاین اینترنت وصل شیم.عاقا با دایال اپ وصل شدیم نمیدونستیم چجوری disconnect شیم :))
هیچی دیگه جاتون خالی کلا کامپیوترو خاموش کردیم ^_^
دوستم اومده بهم میگه فیلم میخوام . داری ؟
-اره. کجا بریزم برات ؟
- نمیدونم
- usb داری ؟
- ندارم .
- بریزم رو dvd ؟
- نه . کامپیوترم خرابه . اصلا نه usb میخونه نه dvd و cd .
- خب .. پس بیخیال فیلم شو ..
- اه . هیچ کار نمیتونی بکنی دیگه ؟
- چرا . بیا خونمون. من سر انگشتت و میتراشم وصلت میکنم به لپ تاپ فیلم میریزم روت که شب خوابشونو ببینی .
والا به خدا .. :|
عاقا ما رفته بودیم مشهد .. دوس دخترم زنگید گفت که فردا اوناهم میرسن .. ما رفتیم بیرون یه چرخی بزنیم .. یه همشهری ای .. عاشنایی چیزی پیدا کنیم .. تنهایی منفجر نشیم ... یعنی سگ هم پر نمیزدا ..
حالا فرداش که دوس دخترم رسیده . رفتیم بیرون .. خداسرشاهده .. تمام فک و فامیل ..دوست و عاشنا رو اونجا دیدم .. یعنی تنها کسی که ندیدم ..عاقاجونم بود که 5 سال پیش فوت کرده بود ...
کیلیپس سارا تو تانکر اسیدی که کامران آورده اگه دروغ بگم ^_^
تو کلاس بودیم دختره میخواست کنفرانس بده
قسممون میداد که توروخدا وقتی رفتم پای تخته ازم سوال نپرسید که توپوق بزنم و ضایع شم !! ^_^
ما پسرا هم(نه که خیلی دلسوز تشریف داریم)گفتیم باشه!گناه داره!
بعد ی هفته دیدمش بهش میگم:
خانوم روستایی کنفرانست خوب بود ؟؟
با چه اعتماد به نفسی برگشته میگه:بلههههه!! مگه تو هم سر کلاس بودی؟؟؟!!! o_O
.
وای خدا!! دوست داشتم تو این صحنه تو تانکر اید کِرال پشت برم
این دختر با این سطح از تفکر رفته کنفرانس داده؟؟؟
ناموسا هر چی همکلاسی نخبه ست گیر ما افتاده ^_^
وای خدای من,
این ایرانسل عجب بوده همین که ازش بد گفتم دیشب برام پیام داده: تبریک! 4629 ثانیه مکالمه ایرانسلی یک روزه اونم از 1 تا 7 بامداد به شما تعلق گرفت. بابا شرمندم کرده به خدا حالا من با این هدیه به کدوم کشور زنگ بزنم ؟؟؟ نه شما بگین اخه من نصف شبی کی رو از خواب ناز بیدار کنم که خمیازه کشون باهام صحبت کنه ؟؟؟؟
دیروز رفته بودیم پارک جزیره تو اهواز (محوطه کیانپارس-ساحلی) نشسته بودیم غذا بخوریم بعد داشتم با دوستم صحبت میکردم یهو بهش گفتم اصن بیخیال یهو کسایی که نزدیک من نشسته بودن یه گودزیلا داشتن 5 ساله بعد از اینکه من گفتم اصن بیخیال اون در اومد گفت دیگه گذشت از درد و دل .منو تو هر دومون شدیم دیگه هر دو ول .....و اینگونه بود که من به جمع افقیان پیوستم(باید خدمتتون عارض شوم سال 81 به دنیا اومدم ولی گودزیلا ن.ی.س.ت.م)
امشب رفته بودم مسجد ...
آقا محسن که قبلا تو کار قمار و مشروب و دزدی بود امشب صف اول بود...
پسر همسایمون شایان ، همیشه حرف پشتشه که موهاش فشنه و لباس های تنگ و مارک میپوشه و ... هم اومده بود ...
وقتی نماز تموم شد و داشتم از در مسجد میزدیم بیرون پریسا دختر همسایمون رو که میگن چادر نمیزنه و همیشه آرایش میکنه رو هم دیدم که از در مسجد زد بیرون ...
خیلی های دیگه که حرف پشتشونه رو هم دیدم ...
هعیییی وای بر کسایی که رو گذشته و قیافه آدما نظر میدن و با آبروی مردم بازی میکنن ...
صبح جسيكا گير داده بريم بهم رانندگي ياد بده. ميگم ععزيزم تاج سرم شوما خودتو اذيت نكن هرجا خواستي بگو خودم ميبرمت. ديگه زياد اصرار كرد منم رضا قبول كردم. آردي رو برداشتيم و زديم به دل جاده. بعد يه ساعت كامل ياد گرفت ماشالا خيلي باهوشه خـيــلـي. حالا ادامه مكالماتمون
جسي: رضا (داخل پرانتز بگم يه رضا ميگه صدتا رضا از دهنش ميريزه)
من: ععزيزم
جسي: تو حاضري واسه عشقمون چكار كني
من: خب معلومه هر كاري
جسي: حتي تا پاي جونت؟
من: معلومه ديوونه
سرعتمون بالا بود خيـــــلـــــــي، يهو فرمونو تا آخر پيچوند يه سوكوهارا جمع با دوتا چرخش اضافه رو هوا زديم انصافا حركت خيلي قشنگ بود خيـــلـــي طلا مال ما بود تو مشتمون بود اما متاسفانه موقع فرود به جاي چرخا با سقف فرود اومديمو داورا چند نمره خطا ازمون كم كردن -_-
كيصافط كليپِ اون دوتا دخترو ديده اومده مثه اونا خوشمزه بازي در بياره دوربينم كار گذاشته بوده
چه خبرتههه (پرستارآهم اعصاب ندارن آنژيوكتش از زير آرنجم زد بيرون) خودمو خودش كه خردو خاك شير شديم، غصم واسه آرديِ مگه آردي گير مياد -_- نابود شد از اون بدتر دوربينم له شده كليپم نداريم
امروزیه پسره رو دیدم ابروشیطونی!پنکیک زده بودلامصب صورت نبودکه آینه ازهمه مهم تیریپ صورتی زده بود حتی رژشم صورتی بود منم همینجوری باتعجب نگاش میکردم یه دفعه گف چیه خانمممممممممم نگاه میکنی من قصد ازدواج ندارم......................................یعنی نابود شدم@__&
یه روز این سارا گودزیلا(دخترخاله 5سالمه) اومده بود خونمون رفت دستشویی برگشته میگه شما هم مو جیش میکنید؟!
من : چی؟! 0_o موجیش چیه؟!
گودزیلا: مو جیش دیگه... خونمون هر کی میره دستشویی موجیش میکنه واسه همین همیشه تو دستشوییمون موئه
من: :-
مامان: 0_o
اهالی محل: 0_o
عـــــــــــــــــاغا یه روز که از مدرسه برگشته بودم در حین عوض کردن لباس داد زدم مـــــــــــــــــامـــــــــــــــــان گـشنـــــــــــــــــمه نـــــــــــــــــاهار چـــــــــــــــــی داریـــــــــــــــــم ؟ گودزیلامون برگشت گفت : اون کفشـــــــــــــــــام که جنسشون ژلـــــــــــــــــه ایه رو دیگه نمیـــــــــــــــــخوام میتونی بوخوریشـــــــــــــــــون!!!!!!
هیچی دیگه مونده بودم بخندم یا عصبی بشم . نیم وجب بچه به همـــــــــــــــــین راحتی منو دچار دوگا نگی شخصیتی کرد !
ی بار توی اتوبوس ی خانومه ازم پرسید پولیه یا بلیط ؟خواستم بگم پول زبونم گرفت گفتم پیل :)) خانومه گفت چی ؟ دوباره گفتم پیل :)) بنده خدا به زور جلو خندشو گرفت :))
+ اولین پستمه اگه لایک کنی بهت پیل میدم :)
آقامون معدش درد میکرد رفتش دکتر بهش میگم: دکتر چی گفت
میگه: دکتر گفت عصبی با کسایی که عصبیت میکنن حرف نزن و....
منم پریدم وسط حرفش گفتم: خوب با مامانت حرف نزن دیگه
آقامون˚_˚‖
مامانش:-)
من با نیش باز
بدبخت آقاییم هیچی نگفت بحثو عوض کرد
دوستم اسمش مهدیه اس اسم مستعار lindy رو واس خودش انتخاب کرده ازش میپرسم ینی چی میگه کیبورد ک انگلیسیه اسممو فارسی تایپ کنی این میشه مام گفتیم از این راه واس خودمون یه اسم بذاریم
مخلص شما lhmni هسم
از این جهتم شانس نیاوردیم
همدردا بلایکن لطفن
اقا دراوردم همینجورالکی الکی!به همکلاسیم گفتم مگه قرارنبودتویه پیتزابه ما بدی چی شدپس؟!
گفت:ای وای پس چراهیچی نمیگی؟؟ببخشیداین درسا که اصلا واسه ادم حواس نمیذاره..
یه وقتی روبگوبریم...!!! اون لحظه:
منO>o
روح خبیث درونم :)))))
پیتزا :(((((
خلاصه جاتون خالی پیتزاروزدیم تورگ حالشوبردیم...
می خواستیم ناهار بخوریم، گودزیلای خواهرم عوض غذا داشت ماست می خورد.
بهش گفتم به نظر من که نمیشه جای غذا ماست خالی خورد.
برگشت بهم گفت به نظر تو نمیشه، به نظر من میشه!!!
من :|
گودزیلا ^_^
یه روز با پسر خالم رفتیم کاخ سعد آباد پسر خالم یه چینی یه رو دیده می گه hi چینی هه هم جوابشو می ده ... بهد چینیه می گه
What is your name ؟ پسر خالم در جوابش می گه:
yas yas
آقا همه زدیم زیر خنده . چینیه که فهمید این اینگیلیسی بلد نیست راه شو کشید و رفت تازه بعدش پسر خالم برگشته می گه : چه قدر اینا خنگن انگیلیسی هم بلد نیستند
اقا ما داشتیم با دوستمون از مدرسه بر میگشتیم دوستم خوشحال بود گفتم چی شده ؟ ها؟ خوشحالی الان؟برگشته با کمال جدیت میگه گشاد باباته ینی یه وضییییی من میرم دوش اسید بگیرم کسی نیست؟؟؟!!!!!!
اخه خوشحال کجا گشاد کجا اصن!!!