یادش بخیر :
اوج زمستون
کوچه های برفی
سردی زمین
حس سرمای عجیب انگشتهای پا
عجله برای رسیدن به خونه
ولی
گرمای خونه و مادری که بهار و زمستون نداشت . . .
دارد برف می آید …
در گوش دانه های برف نام تو را زمزمه خواهم کرد
تا برف از شوق حضورت بهار را لمس کند !
آدم برفی نبودم که به پایت یک شبه آب شوم . . .
من ؛ مو به مو سفید شدم !
برای آدم برفی چشم نگذار
وگرنه آب که نمی شود ،
هیچ . . .
تا یک عمر هم خیره به رد پاهایت می ماند . . .
امسال زمستون خیلی قشنگه
چون با تو آغاز میشه
با تو نیستم با کفشمم . . .
عشق یعنی امید ،
یعنی طراوت باران ،
یعنی سفیدی برف ،
یعنی ساز زندگی و لبریز از خوشی
و عشق یعنی راز زیستن !
چه حسی بود در قلبم شبیه کوچه برفی
به راه کوچه ی برفی تو را از خود جدا کردم
نفهمیدم که می میرم نباشی مثل پروانه
تو را من در ته این کوچه ی برفی رها کردم
گل یخ زمستان تو هستم
اسیر ناز چشمان تو هستم
مرا پرپر مکن ای جانم ای دوست
که من مشتاق دیدار تو هست
تا وقتی تو هستی که دستانم را بگیری ،
آرزو میکنم هر روز زمین بخورم !
کاش تابستانها هم برفی بود !
زمستان را دوست ندارم
چون با آمدنش به یاد نگاه های سردت می افتم …
حرف تازه ای ندارم
فقط زمستان در راه است . . .
کلاه بگذار سر خاطراتی که یخ زده اند ،
شاید یادت بیفتد جیبهایت را که
وقتی دستهایم مهمانشان بودند !
داره برف میاد ،
بیا تو قلبم سرما نخوری !
برف میبارد و همه خوشحالند و من غمگین …
دارد رد پاهایت را می پوشاند برف !
آدم برفی هم که باشی دلت میخواهد کسی در آغوشت بگیرد …
دلت میخواهد یک نفر کنارت باشد تا گرمت کند ، تا آرامت کند …
مهم نیست آب شدن ، نیست شدن …
مهم آن آرامش است حتی برای چند لحظه …
باران یا برف …
چه فرقی میکند ؟
تو که باشی ،
هوا که هیچ ؛ زندگی خوب است …
و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد
و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد
چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟
چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟
(حــــــــوایـــــ مـــــن)
فصل که رخت عوض می کند دوباره عاشقت می شوم …
گیرم زمستان باشد و من آهسته روی پیاده روی یخزده راه بروم !
عشق تو همین شال پشمی است که نفسم را گرم می کند !