پسری روزها پشت درمنزل دخترک را میپایید برای دختر سوال بود که اگر او مرا دوست دارد پس چرا پاپیش نمیگذارد و
با پدرم صحبت نمیکند. درست است که ماشین پسرک قدیمی بود ولی برای دخترک عشق و محبت مهمتر بود روز
ها و ماه ها به همین منوال گذشت دخترک بسیار کنجکاو شده بود روزی روزی دل خود را قرص کرد و رفت تا حرف ....
دل پسرک را گوش کند از او پرسید 6ماه است که تو کنار منزل ما می ایستی و مرا میپایی و من به تو علاقه پیدا
کردم وقتی ماشینت را میبینم ضربان قلبم تندتر میشود و ... هدف تو چیست؟پسر گفت:وای فای منزل شما .چونکه
پسورد نداره خخخخخخ