اعتراف می کنم بچه که بودم فک می کردم عروسکام وقتی که من خوابیدم زنده میشن واسه همین همشونو میذاشتم رو یه پارچه سیاه بزرگ دور شونو خط میکشیدم که اگه تکون خوردن صبح بفهمم صبح که بیدار میشدم میدیدم دقیق همونجان یه ابرو مینداختم بالا میگفتم بالاخره مچتونو میگیرم
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
تبلیغات
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آمار سایت
کدهای اختصاصی